عزرائیل هم راه خانه ما را گم کرده از بس جا بجا میشویم! قبر من را نیم متر کمتر بکنید...تا چند وجب به خدا نزدیکتر باشم.. بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی گورستان را تماشاکنم... دوست ندارم مردم قبرم را لگد مال کنند در چمنزار خاکم کنید.. وصیت کردم سنگ قبم را پشت و رو بگذارند تا بتوانم با مطالعه نوشته های آن اوقات فراغتم را پر کنم... حسین پناهی
+نوشته
شده در 18 / 7برچسب:, ;ساعت;توسط f; |
|
هی فلانی! دیگر هوای برگرداندنت را ندارم… هرجا که دلت میخواهد برو… فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد، آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت، باز هم آرام نگیری… و اما من…
ادامه مطلب
+نوشته
شده در 14 / 7برچسب:, ;ساعت;توسط f; |
|
در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدنها که فقط پاهایم را از من گرفت درحالیکه گویی ایستاده بودم! چه غصه ها که باعث سفیدی موهایم شد در حالیکه قصه ای کودکانه بیش نبود... دریافتم کسی هست که اگر بخواهد می شود و اگر نه نمی شود
+نوشته
شده در 10 / 7برچسب:, ;ساعت;توسط f; |
|
کم کم یاد خواهی گرفت که عشق تکیه گاه نیست ورفاقت اطمینان خاطر... یاد می گیری که بوسه ها قرار داد نیستند و هدیه ها معنی عهد و پیمان نمی دهند... یاد خواهی گرفت که خورشید هم می سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری . یاد می گیری که می توانی تحمل کنی... که محکم باشی... پای هر خداحافظی یاد می گیری که خیلی می ارزی...
+نوشته
شده در 8 / 7برچسب:, ;ساعت;توسط f; |
|