بی شک جهان را به عشق کسی آفریدند...چون من که آفریده ام از عشق جهانی برای تو...
شب در چشمان من است، به سیاهی چشمانم نگاه کن
روز در چشمان من است، به سفیدی چشمانم نگاه کن
شب و روز در چشمان من است
اگرچشم فروبندم، جهانی در ظلمت فرو خواهدرفت...
هرگاه صدای جدیدی سلام می کند
تپش قلب می گیرم!
مرا ببخش که جواب سلامت را نمی دهم ...
من دیگر کشش خداحافظی ندارم...
من راه رفتن را از یک سنگ آموختم ،
دویدن را از یک کرم خاکی و پرواز را از یک درخت
بادها از رفتن به من چیزی نگفتند،
زیرا آنقدر در حرکت بودند که رفتن را نمی شناختند
پلنگان، دویدن را یادم ندادند
زیرا آنقدر دویده بودند که دویدن را از یاد برده بودند
پرندگان نیز پرواز را به من نیاموختند،
زیرا چنان در پرواز خود غرق بودند که آن را به فراموشی سپرده بودند
اما سنگی که درد سکون را کشیده بود، رفتن را می شناخت
کرمی که در اشتیاق دویدن سوخته بود، دویدن را می فهمید
و درختی که پاهایش در گل بود، از پرواز بسیار می دانست
آنها از حسرت به درد رسیده بودند و از درد به اشتیاق و از اشتیاق به معرفت
در دنیایی که همه یا گوسفندند یا گرگ ترجیح میدهم
چوپان باشم همدیگر را بدرید . . .من نی میزنم
***************
اگه بهم خیانت کنی، خیالم نیست!
می ترسم برای اینکه به یکی دیگه خیانت کرده باشی، عاشق من شده باشی
*******************
هــر روز که از خواب بــیدار می شوم ،
می بینم هــنوز امروز است ؛
فــردا آرزوســت !!!
*********************
نمیدانی چه رنجی است ماندن…..
وقتی همه برای رفتنت دعا میکنند!!
****************
یه پیچ رو هر چقدر سفت کنی ، موقع باز کردن ، همونقدر باید زور بزنی ..
حالا هی منو بپیچون .. به موقش برات دارم
*****************
نه اسمش عشق است،نه علاقه،نه حتی عادت.
حماقت محض است
دلتنگ کسی باشی که دلش با تو نیست
مرا چه به فلسفه ؟؟؟
من هنوز در منطق چشمانت مانده ام !
*********
من تا همیشه می توانم
تو را از میان تمام مردم دنیا تشخیص دهم !
به شرط آنکه چشمانت را نبندی !
***********
کاش میدانستی که جهانم بی تو الف ندارد !!!
***********
ادامه مطلب
بعضی آدمها باران را احساس میکنند؛
بقیه فقط خیس میشوند. (باب دیلان)
ادامه مطلب
ادامه مطلب
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد.
هنگام بازگشت سرباز پیری را دید
که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.
از او پرسید : آیا سردت نیست؟
نگهبان پیر گفت :
چرا ای پادشاه اما لباس گرم
ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت :...
ادامه مطلب